کیاوشکیاوش، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

کیاوش

تو اومدی

  توی بهترین لحظه ی امکان حضورت بود بی شک،که اومدی شدی بهونه ی قشنگ همه ما برای زندگی دارم اینجا برات می نویسم تا توی فرداهات بدونی که اومدنت چقدر بی نظیر بود... با اومدن تو از این به بعد به من میگن: عمه ...
1 مهر 1390

شما قدم رنج فرمودین

همراه مامان بزرگ و دوتا خاله جونا و دوتا عمه ها(که یکیشون خودمم!) به اضافه ی بابای بی طاقتت پشت در اتاق عمل منتظر اومدنت ایستادیم.. همین که از اومدنت صحیح و سالم با خبر میشیم،قلبامون آرامش می گیره بماند که واسه مامانی یکم دردسر ساختی و اومدی... اما خوش اومدی بابایی رو صدا میزنن که بیادو شما رو تحویل بگیره! بارو بندیل و عمه و خاله و خلاصه کل دنیارو میزاره و فقط میاد پی شما! وقتی بابایی رو میبینیمش که از توی سالنی که ورود ما بهش ممنوع داره با عجله میاد یکم هول و ولا میاد سراغمون...نزدیکمون که رسید با عجله گفت: لباس لباس. لباس واسش آوردین دیگه؟بدین به من! توی بیمارستان واسه همه ی کوچولوهای مثل تو لباسهای مخصوص دارن،چرا بابایی اومده سرا...
31 شهريور 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کیاوش می باشد